" نام من میم است | My Name Is Mim "



هشتصد و هشتاد و پنجمین اثر از سری (اِم اِس) / طراح : میر میثم آل رسول

 

• [ MS (885) - | - 60cm X 40cm ] •


عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند


#حافظ



و عشق ریسمان فرسوده‌ایست که آدمی بعد از هر بار به چاه افتادن ؛ باز به آن چنگ می‌زند .
عشق آخرین امید فرسوده‌ی آدمی‌ست.


#من_میم_ام / #میر_میثم_آل_رسول / #نمی_دانم

 


نمی دونم صدام میاد یا نه ولی خواستم بگم اینجا خیلی خوبه.مخصوصا این آپشن پیام کوتاهش برای یکی مثل من که تمام دار و ندارش خلاصه شده تو یه گوشی نوکیا دوازده دو صفر و یه لبتاب و چند تا سر رسید و کتاب ، خیلی خوبه.یکی که تو جَمعه ، تو خونه شه ولی کولی وار و تنها زندگی می کنه. خواستم خاطره بازی کرده باشم.به یاد بوغ های مودم دیلاپ ، یاهو ، بلاگفا ، فیسبوک ، بازی فلش ، چت روم. . وبلاگا دلنشین ترن ، صمیمی ترن ، موندگارترن ، هرچند میدونم بعد دو سه روز دیگه وقت و حوصله ی بروز کردن اینجا رو هم قرار نیست داشته باشم ، ولی خب دلم خواست که دوباره به گذشته بر گردم.
همین. .


این روزا زندگی خیلی جالب شده برام . البته خود زندگی نه ، بلکه رفتارای آدما ، عکس العملاشون ، یا به قول نا معروف لایف استایل آدما و نحوه بر خورداشون با مشکلات.از بس جالبه که به طرز مسخره ای دلم می خواد بزنم زیر گریه. خیلی دلم می خواد برم ازونی که همیشه فاز مثبت اندیشی داشت و ادعا می کرد زندگی خیلی خوبه و می گفت همیشه باید شاد بود و از حال لذت برد ، بپرسم :
چطوری ایرانی؟! :)
البته شاید کرونا گرفته ; مرده :)

زمان : یازده و پنجاه و نه دقیقه قبل از ظهر
مکان : محل کار نفرت انگیزم
تاریخ : بیست و چهار / دوازده / نود و هشت
 

هشتگ سال خون


امروز با ترس بیدار شدم از خواب.طرفای هفت صبح.ترس از زندگی.به این فکر میکردم که کاش همه ی این اتفاقا خواب باشه.بیدار بشم ببینم 9 ، 10 سالمه و بعد اون تصادف رفتم کما و همه ی اینارو تو خواب دیدم.ولی نیست.هیچکدوم اینا خواب نیست.
فکرم داغونه و مغزم خالیه.شک میکنم همش به دوروبرم.میگن یکم بگذره عادت میکنی میشی یکی مثل بقیه و به زندگیت ادامه میدی ولی شک دارم.هی میخوام زنگ بزنم به مساوات بگم حالم خوش نیست ولی حس میکنم کلافه ش کردم.شاید دیگه نمیخواد کمکم کنه.نمیدونم
زندگی شده مثل جنگ.مثل جنگل.انگار دارم راز بقا میبینم و چندتا حیوون جلو چشمام افتادن به جون هم و دارن تیکه پاره میکنن همو.منم یکی از اونا شدم.فکر میکردم این سالای آخرو با امید زندگی کردم.با امید دادن به خودم.ولی حس میکنم تمام عمرمو دروغ گفتم به خودم.


• [ MS (885) - | - 60cm X 40cm ] •


عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند


#حافظ



و عشق ریسمان فرسوده‌ایست که آدمی بعد از هر بار به چاه افتادن ؛ باز به آن چنگ می‌زند .
عشق آخرین امید فرسوده‌ی آدمی‌ست.


#من_میم_ام / #میر_میثم_آل_رسول / #نمی_دانم

 


من تو آتلیه کار می کنم.البته نمیشه بهش گفت آتلیه یه عکاسی کوچیکه تو یه زیرزمین.امروز یکی از مشتریای قدیمی اومده بود که عکسای هفت ، هشت ، ده سال پیششو با عکسای زنو بچش یکی کنه بندازه تو قاب.
بایگانی عکاسی رو گشتم ، سی دیا و دی وی دیایی که چندین سال پیش رایت شده بودن رو گشتم ، ولی پیدا نکردم.حوصله م سر رفته بود.طرفای سه یا چهار ظهر بود و عکاسی هم خلوت.عکسای قدیمی بایگانی رو نگاه کردم.عکسایی که سال دو هزار و چهار گرفته شده بودن و خیلی قبل تر. . . با دوربین اولمپوس.با فتوشاپ ورژن هفت ادیت شده بودن.
سه در چهار های ناشیانه و ژست های ساده و تکراری.باشلوارای پاچه گشاد و یقه های الویس پرسلی طور.
با اینکه اون روزا رو ندیده بودم اصلا اما دلتنگشون شدم.حس کردم تو اون دوره زندگی کردم.یه جوون بیست خورده ای ساله بودم با همون لباسا مثل جوونای توی عکسای بایگانی .

احساس می کنم آن قدر زندگی کرده ام که دیگر ، وقتش رسیده که هر چه زود تر بمیرم .


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها