من تو آتلیه کار می کنم.البته نمیشه بهش گفت آتلیه یه عکاسی کوچیکه تو یه زیرزمین.امروز یکی از مشتریای قدیمی اومده بود که عکسای هفت ، هشت ، ده سال پیششو با عکسای زنو بچش یکی کنه بندازه تو قاب.
بایگانی عکاسی رو گشتم ، سی دیا و دی وی دیایی که چندین سال پیش رایت شده بودن رو گشتم ، ولی پیدا نکردم.حوصله م سر رفته بود.طرفای سه یا چهار ظهر بود و عکاسی هم خلوت.عکسای قدیمی بایگانی رو نگاه کردم.عکسایی که سال دو هزار و چهار گرفته شده بودن و خیلی قبل تر. . . با دوربین اولمپوس.با فتوشاپ ورژن هفت ادیت شده بودن.
سه در چهار های ناشیانه و ژست های ساده و تکراری.باشلوارای پاچه گشاد و یقه های الویس پرسلی طور.
با اینکه اون روزا رو ندیده بودم اصلا اما دلتنگشون شدم.حس کردم تو اون دوره زندگی کردم.یه جوون بیست خورده ای ساله بودم با همون لباسا مثل جوونای توی عکسای بایگانی .

احساس می کنم آن قدر زندگی کرده ام که دیگر ، وقتش رسیده که هر چه زود تر بمیرم .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها